کوهها معمولا نماد چالشهایی هستند که در حوزه کسب و کار و رهبری پیش میآیند. اما برای «ریک ریجوی»، کوهنوردی فقط یک نماد نیست، بلکه برآمده از تجربه عمیقش هم در حوزه مدیریت هیاتمدیرهها و هم صعود به برخی از مرتفعترین قلههای جهان است. او ماجراجو، نویسنده و حامی پایداری و ابداعات زیستمحیطی است. همچنین، معاون سابق برنامههای زیستمحیطی شرکت پاتاگونیاست. ریک در گفتوگویی با «سارا گرین» از مجله کسب و کار هاروارد توضیح میدهد که چرا ارتباطات خوب، تعیین اهداف جاهطلبانه و برنامهریزی دقیق، هم در کوهنوردی و هم کسب و کار ضروری است. او همچنین معتقد است شما همیشه به تشکیل یک تیم قدرتمند نیاز دارید، خواه در تلاش برای تولید پایدار پوشاک باشید یا صعود به قله کی۲. چکیدهای از این گفتوگو را با هم میخوانیم:
طبیعت یک معلم فوقالعاده است. و گاهی بیرحم نیز هست. بسیاری از رهبران سازمانی که میشناسم آنچه که میدانند را از طبیعت یاد گرفتهاند. امروز ما میخواهیم درباره طبیعت به عنوان عالیترین برنامه توسعه رهبری صحبت کنیم و به این سوال پاسخ دهیم که برای حفظ منابع طبیعی در آینده به چه سبک رهبری نیاز داریم؟ امروز با «ریکریجوی» گفتوگو میکنیم که هم معاون برنامههای زیست محیطی پاتاگونیا بوده و هم چند قله مرتفع جهان را فتح کرده. او کتابهایی نیز در این باره نوشته و ماجراجوییهای بسیاری داشته.
ریک، خوش آمدی. این روزها محیط کسب و کار شبیه ورزشهای مخاطرهآمیز است. به شدت رقابتی، ناپایدار و سخت. تو در سالهای اول فعالیت حرفهایت، زمان زیادی را در محیطهای مخاطرهآمیز طبیعت گذراندهای. آیا درسی از آن تجربیات گرفتهای؟
ریک: بله. مهمترین درسی که گرفتم «سرسختی» است. به نظرم کوهنوردان موفق با این صفت به دنیا میآیند. البته اولش در این مسیر قرار نمیگیرید. اما وقتی در حال صعود هستید و نتیجه نامعلوم است، وقتی طبق برنامه و قدم به قدم پیش میروید، روز بهروز و هفته به هفته و در مورد برخی قلههای مرتفع، حتی ماه به ماه، سرسختیتان شکوفا میشود و خودش را بروز میدهد.
این اصل، راهنمای من در حوزه کسب و کار بوده. ناامید نشدن و تسلیم نشدن.
فکر میکنم تعیین اهداف و سپس رسیدن به آنها لذتی دارد که تمام رهبران سازمانی دنیا تجربهاش کردهاند. آیا لیدری سفرهای ورزشی به تو چیزی در زمینه رهبری افراد در حوزه کسب و کار آموخته؟
بله. بین کوهنوردی و رهبری کسب و کار به سمت اهداف، وجوه اشتراک زیادی وجود دارد. در هر دو، افراد به سمت یک هدف حرکت میکنند. آن هم به صورت تیمی. و هر کدام، آرزوهای شخصی خود را دارند. در هر دو حوزه، شما برای حرکت هماهنگ به سوی هدف، باید به صورت تیمی کار کنید. سرسختی، در رابطه با کار تیمی نیز به کار میآید چون به هر حال ممکن است با اختلاف نظر میان افراد روبهرو شوید. و لازمه ایجاد هماهنگی میان این اختلافات، توانایی در ارتباط گرفتن است. نباید هرگز ناامید شوید. باید رویکرد مثبتی داشته باشید. بگذارید یک مثال بزنم. سختترین صعودی که داشتم به قله کی۲ بود. کل پروسه ۶۸ روز طول کشید. شش توفان را پشت سر گذاشتیم که مجبور بودیم هر بار به پناهگاه برگردیم و منتظر شویم تا هوا عادی شود. و دوباره به سمت قله حرکت میکردیم.
نکته اینجاست که ما به هدف و برنامه و کار گروهی، متعهد و پایبند بودیم که اگر نبودیم، هرگز موفق به صعود نمیشدیم.
به مدیریت اختلافات اشاره کردی. وقتی صحبت از پایداری کسب و کار در میان است، معمولا با کلی اختلافنظر و مخالفت مواجه میشویم که باید مدیریتشان کنیم. باید کلی افراد قدرتمند را متقاعد کنیم. اگر تو باشی، چطور این کار را انجام میدهی؟
گام اول این است که افراد درست را برای تیمت انتخاب کنی. این واضح است اما خیلیها آن را فراموش میکنند. یکی از ترندهای مهم پایداری که ابتدا در حوزه پوشاک اتفاق افتاد، همسوسازی شرکتها حول محور هدف «توسعه یک ابزار یکپارچه برای سنجش تاثیرات زیست محیطی و اجتماعی» تولید محصولات بود. حوزه پوشاک در این رابطه به موفقیتهای چشمگیری دست یافته. دلیلش این است که در انتخاب افراد دقت کردیم. افراد و شرکتهایی را دعوت کردیم که بیشترین اشتیاق در نیل به این هدف را داشتند.
معمولا در این مواقع، هر روز با اختلافنظرهایی مواجه میشوی. همیشه افرادی هستند که میخواهند از یک مسیر دیگر بروند. در این مواقع باید هدفی که سرش توافق کردهاید را به آنها یادآور شوی. باید برای متقاعد کردنشان، اهداف جاهطلبانهترشان را به آنها گوشزد کنی. یادآور شو که تنها با همکاری و کار تیمی میتوانید به آن هدف برسید. این گفتوگویی است که باید صورت دهی. پس مهم، انتخاب افراد درست است، چه در کوهنوردی چه در کسب و کار.
برای ترغیب افراد به پیوستن به جنبش پایداری به چه سبک رهبری سازمانی نیاز داریم؟
نکته مهمی که باید بدانیم این است که تعداد افرادی که مشتاق هستند و میخواهند آستین بالا بزنند و به اهداف پایدار برسند به سرعت رو به افزایش است. سوال اینجاست که چرا تعداد این افراد بیشتر شده؟ چون حالا همه دارند این تهدید را حس میکنند و میدانند که حجم کسب و کارهای ما بسیار بیشتر از گنجایش طبیعت است. چه از نظر زیست محیطی و چه از نظر تاثیرات اجتماعی بر کار. و اگر اقدامی نکنیم، کسبوکارهایمان نابود خواهند شد.
سال ۲۰۰۷ در اجلاس تغییرات آب و هوایی پاریس شرکت کردیم. حدود ۵۰۰ نفر آنجا حضور داشتند؛ از شرکتهای بزرگ و روسای جمهور و نخستوزیرها. همه آنها هشدارها در رابطه با تهدیدها را شنیده بودند. و برای اولین بار آنجا جمع شده بودند. همین ترسها و تهدیدها، تجربه مشترک این افراد بود.
میدانستیم که آن ترس، یک فرصت فوقالعاده است. فرصتی برای گرد هم آوردن افراد از حوزههای مختلف که همگی میدانستند اگر با هم کار نکنیم، همه با هم به دردسر خواهیم افتاد. ما به جای سیاست مقابله، همکاری را به عنوان بهترین ابزار پیشروی انتخاب کردیم. و «ائتلاف پوشاک» اتفاق افتاد، و نه تنها شرکتها بلکه انجیاوها، دولتها و دانشگاهها را گرد هم آورد.
تو داری رویایت را زندگی میکنی. شغلت این است که مسالهای که عاشقش هستی را دنبال کنی. و تاثیرگذار هستی. یکی از دلایل من برای کار در مجله کسب و کار هاروارد این است که همه مخاطبها، چنین حسی نسبت به شغلشان داشته باشند، ممکن است بعضیها این صحبتها را بشنوند و با خودشان بگویند «خوش به حالش. اما من که نمیتوانم فلان قله را فتح کنم. پس قطعا از پس این هم برنمیآیم.» چه صحبتی با این افراد داری؟
باید جایی که میخواهی بروی و کسی که میخواهی باشی را ترسیم کنی. این گام اول است. سپس باید گوش به زنگ باشی تا ببینی آیا فرصتی هست که تو را به آن سمت سوق دهد. باید برای دنبال کردن آن هدف، فعالانه تلاش کنی. نباید منتظر باشی تا خودش اتفاق بیفتد. باید همزمان، آیندهات را شکل دهی. و این دو باید در کنار هم رخ دهند.
مهمترین نکته که باید بدانی این است که به عنوان یک فرد، باید تفاوت ایجاد کنی. این را هم بدان که ممکن است شکست بخوری. هدفت باید واقعبینانه باشد. نمیتوانی از خواب بیدار شوی و بگویی «امروز میخواهم دنیا را نجات دهم» بلکه بگو «امروز میخواهم بخشهای خیلی کوچک و مشخصی از دنیا را نجات دهم.» این انجامش ممکن است.
پس باید لقمه اندازه دهانمان برداریم. و بدانیم که شکست هم پیش میآید. اشتباه کردن و درس گرفتن از آنها خیلی مهم است. ابتدای صحبتهایمان گفتیم که طبیعت یک معلم فوقالعاده است. آیا اشتباهی مرتکب شدهای که از آن درس گرفته باشی و عبور از آن، تو را به آدم قویتری تبدیل کرده باشد؟
بله. من در بسیاری از صعودها شکست خوردهام. درست مثل خیلی از کوهنوردان هم سن و سال خودم. و نسبت به آنها نیز به اندازه صعودهای موفقیتآمیزم حس خوب دارم. اما چند تا از اشتباهاتم به قدری بزرگ بوده که ممکن بود به قیمت جانم تمام شود.
مثلا یک بار در سال ۱۹۸۰، باعث ریزش بهمن شدیم. بهترین دوستم در آن حادثه جانش را از دست داد و چند تا از همتیمیها از جمله خودم، به شدت آسیب دیدیم. مجبور شدیم دوستم را همانجا دفن کنیم. کلی درس از آن اتفاق گرفتم و آن این است: کوهنوردی به معنای پذیرش ریسکهای بزرگ نیست، بلکه مدیریت ریسک است.
شما هم باید این را بدانید و انجام دهید. باید با تمام توان، ریسک را شناسایی کنید. در کوهنوردی، این مدیریت ریسک به شدت رضایتبخش و لذتبخش است. البته، کوهنوردی به شما یاد میدهد اهداف را شناسایی کنید؛ اهدافی که ابتدا غیرممکن به نظر میرسند. برای آنکه ببینید چطور به هدف برسید به یک نقشه راه نیاز دارید. باید به خودتان اعتماد داشته باشید و بدانید که اگر به آن متعهد باشید و ریسکهای احمقانه نکنید، قطعا موفق خواهید شد.
و این در حوزه پایداری به کار میآید.
ریک: دقیقا. اما در نهایت، مهمترین فرصت در مقابل ما این است که برای اولین بار، همگی به وضوح میبینیم که اگر برای کاهش آسیبها به کرهزمین، با هم متحد نشویم آینده وحشتناکی در انتظارمان خواهد بود.
ریک، ممنون که دعوت ما را پذیرفتی.
بدون دیدگاه