همین چند روز پیش، یک ایمیل خودکار از یکی از همکاران دریافت کردم با این مضمون که: «از ایمیلتان متشکرم. من تا ۱۵ اوت مرخصی هستم. لطفا موارد فوری را به من WA کنید!» به شوخی شبیهتر بود تا واقعیت. واقعا آزاردهنده بود. با خودم گفتم: مگر میشود؟ اصلا WA چیست؟ زمانی هم که متوجه شدم WA مخفف «واتساپ کردن» است، فهمیدم حتی اگر بخواهم هم نمیتوانم به این همکار جوان پیام بدهم، چون شماره تلفنش در ایمیل درج نشده بود. کمی بعد که با یکی از دوستانم صحبت میکردم به مسخره گفتم مشکل کار کردن با جوانان همین است. ابتداییترین رفتارهای حرفهای را بلد نیستند. چه کسی در ایمیل خودکار از مخفف گیجکنندهای مثل WA استفاده میکند؟ اصلا چرا باید به همه بگوید در واتساپ به او پیام بدهند، آن هم زمانی که تا شمارهاش را نداشته باشند نمیتوانند چنین کاری کنند. غر زدنم که تمام شد، دوستم گوشزد کرد که اتفاقا این همکار جوان خیلی منطقی عمل کرده است.
او روش مودبانهای را به کار برده بود تا بگوید فقط برای کارهای فوری و فقط برای مشتریان و همکارانش در دسترس است؛ یعنی برای آنهایی که آنقدر به او نزدیک و با او در ارتباطند که شمارهاش را داشته باشند، نه هر آدم مربوط و نامربوطی و حتی تماسهای تبلیغاتی. دوستم درست میگفت. من اشتباه میکردم. در واقع، مواقعی که شماره تلفنم را در ایمیل درج کردهام آنقدر با مزاحمان تلفنی مواجه شدهام که خودم هم قصد دارم از سیاست WA استفاده کنم. این یک نمونه از یکی از آزاردهندهترین چیزها درباره جوانان در محیط کار است: اینکه اغلب درست میگویند. این را منی میگویم که معتقدم تفاوتهای نسلی را بیش از اندازه بزرگ میکنند. همچنین خبر دارم چه تعداد از مدیران به سختی میتوانند با نیروهای جوانتر کنار بیایند، چون فکر میکنند آنها لوس و بیانگیزه و سخت هستند. اما من مجبور بودم با این حقیقت تلخ کنار بیایم که جوانترها گاهی بهتر از من میدانند. موضوع فراتر از نگرش تحسینبرانگیزشان درباره مد است که اغلب راحتی را به لباسهای رسمی و ناراحت ترجیح میدهند. آن چیزی که مرا وادار به تجدیدنظر کرد، رویکرد جوانان به «تعادل بین کار و زندگی» است، عبارتی که یادم نمیآید تا قبل از پاندمی هرگز به زبان آورده باشم. این موضوع هفته گذشته به من یادآوری شد. داشتم به روزنامهنگاری که سالهاست او را میشناسم میگفتم با انبوهی از تعهداتی مواجهم که چیزی به تاریخ تحویلشان نمانده و ممکن است دو هفته آیندهام را به کلی بههم بریزد.او پرسید: «چرا یکی از این تعهدات را کنار نمیگذاری؟» من با تعجب نگاهش کردم و او اضافه کرد این کاری است که جوانترها انجام میدهند. من و او سالها شبانهروز و حتی در تعطیلات آخر هفته کار میکردیم تا از خبرها جا نمانیم و به ضربالاجلهای مهم برسیم. دوران ما همه همین کار را میکردند. اخیرا هر دو شنیدهایم که همکاران جوانتر اعلام کردهاند که اگر به هر دلیلی مجبور شوند آخر هفته را کار کنند، فارغ از هر خبری که در جریان باشد، هفته بعدش دو روز نمیآیند. اولین باری که این را شنیدم واکنشم مثل واکنش به پیام خودکار بود که مگر میشود؟ بیشتر شبیه شوخی است. هنوز هم فکر میکنم تا زمانی که آمادگیاش را ندارید نباید وارد شغلی با ساعت کاری طولانی و غیرقابل پیشبینی شوید. اما من زمانی شروع به کار کردم که اینترنت و ایمیل و گوشیهای هوشمند ۲۴ ساعت شبانهروز و هفت روز هفته ما را به کار نچسبانده بودند. و با دیدن افراد قدیمی در بخشهای گوناگون که به خاطر کار بیش از حد مبتلا به بیماریهای ناشی از استرس سنگین یا دچار فرسودگی و کاهش کارآیی شدهاند، متقاعد شدهام که ساعت کاری باید پایدارتر باشد.
مزایای سلامتی چنین تغییری آشکار است. در سال ۲۰۱۶ کار کردن بیش از ۵۵ ساعت در هفته به ۷۴۵هزار مرگ ناشی از سکته مغزی و قلبی عروقی منجر شده که طبق دادههای سازمان ملل، نسبت به سال ۲۰۰۰ حدود ۲۹درصد افزایش یافته است.از طرف دیگر ساعت کاری طولانی الزاما برای کسب و کارها هم خوب نیستند.تحقیقات ماه ژوئن موسسه گالوپ نشان میدهد که در ژاپن تنها ۶درصد از کارکنان احساس میکنند در کار مشارکت دارند و این در حالی است که ژاپن کشوری است که برای مرگ بر اثر کار زیاد کلمه خاصی دارد (کاروشی). همین هم باعث شده که ژاپن در میان کشورهایی قرار بگیرد که پایینترین سطح مشارکت کارکنان را دارد و سالهاست این رتبه را حفظ کرده است و این نگرانی کوچکی نیست، چون کاهش مشارکت کارکنان با بهرهوری و سودآوری ارتباط مستقیمی دارد.
در نهایت آنچه کارکنان جوانتر سراسر جهان دارند به چالش میکشند ساعت کاری طولانی و ناسالمی است که نسلهای قبلی پذیرفته و زیر بار آن رفتهاند. ممکن است این سرکشیشان ناخوشایند و حتی آزاردهنده به نظر برسد، اما قطعا دارد زندگی کاری را در مسیر درستی هدایت میکند.
بدون دیدگاه