۶ باور غلط درباره برگشت‏پذیری از بحران


در گفت‌وگوهای حوزه کسب‏وکار، بارها واژه «برگشت‏پذیری» (Resilience یا تاب‏آوری یا بهبودپذیری) به گوشمان خورده است. برگشت‏پذیری یعنی توانایی بهبود یافتن پس از عبور از بحران. یعنی پس از یک بحران بزرگ یا زمین خوردن، بتوانید دوباره روی پا بایستید و با قدرت قبل به زندگی ادامه دهید. این واژه فقط مربوط به کسب‏وکار نیست، بلکه یک توانایی روان‌شناختی است که به شما کمک می‏کند کیفیت زندگی خود را بالا ببرید و با عواملی که ریسک مشکلات روانی را بالا می‏برند، مقابله کنید. کافی است این واژه را سرچ کنید تا صدها یا حتی هزاران مقاله پیدا کنید با مضمون مزایای برگشت‏پذیری که بیراه نمی‏گویند. برگشت‏پذیری این روزها از هر زمانی مهم‌تر است. هر کسی در این‏باره، یک نظری ارائه می‏دهد. اما چرا این قابلیت مهم است. صرف نظر از عقیده‏تان، نمی‏توانید انکار کنید که در دورانی غیر قابل پیش‏بینی و بی‏سابقه زندگی می‏کنیم که برای عبور از آن، نیازمند بهترین قابلیت‏هایمان هستیم؛ مثل جسارت، شفافیت، دلسوزی و خلاقیت. طی همین سال‌های اخیر، در نقاط مختلف دنیا بحران‏هایی پیش آمده است که در نوع خود بی‏سابقه بوده‏اند. مهم‌ترینشان شاید پاندمی کووید-۱۹ باشد که زندگی بسیاری از مردم را برای چند ماه کاملا فلج کرد. بحرانی فراگیر که تا گوشه و کنارهای دورافتاده جهان نفوذ کرد و جسم و روان مردم را درگیر کرد.

با وجود هزاران محصول، دارو و بیش از پانصد راهکار روانشناختی مختلف، مردم هنوز و بیش از هر زمان دیگری در حال تقلا و دست و پنجه نرم کردن با بحران‌ها هستند. من در تحقیقاتم با عنوان «وضعیت ذهن» با افراد بزرگسال گفت‌وگو کرده‌ام. تقریبا نیمی از آنها می‌گویند همیشه یا اغلب مواقع، استرس یا اضطراب دارند.

دوسوم می‌گویند که همیشه در حال نشخوار فکری یا فکر و خیال هستند و حدود نیمی از آنها می‌گویند شرایط کار یا خانه، باعث می‌شود مغزشان کشش نداشته باشد.

می‌خواستم درک کنم که از چه چیزهایی غافلیم. تحقیقاتم مرا به نتایج جالبی رساند. در واقع به افسانه‌ها و باورهای نادرستی درباره برگشت‌پذیری دست یافتم که در ما ریشه دوانده‌اند.

 ۱- باید آن را بسازید

یکی از باورها این است که برگشت‌پذیری  را باید بسازید. این باور به‌طور ضمنی به شما این‌طور القا می‌کند که این یک مهارت است که نیاز به تلاش و پیشرفت دارد. اما وقتی افراد و جوامع با جنگ یا بلایای طبیعی مواجه می‌شوند، لازم نیست تمرین کنیم که چطور واکنش نشان دهیم. در این مواقع ما معمولا به‌طور طبیعی با هم متحد می‌شویم، از یکدیگر حمایت می‌کنیم و با وجود احساس ترس، دست به اقدام می‌زنیم.

یادتان هست که طی دوران کرونا، بعضی از اطرافیان دست به چه خلاقیت‌های جالبی می‌زدند یا برای آن همه مشکل، راه‌حل پیدا می‌کردند؟ چه در خانه و چه در محل کار. همه دیدیم که مردم با چه سرعتی، توانستند بسیج شوند و شیوه کار کردن و زندگی را تغییر دهند.

حالا بیایید یک فرض دیگر را در نظر بگیریم. اگر مجبور نباشیم برگشت‌پذیری را در خود یا دیگران ایجاد کنیم چه؟ شاید برگشت‌پذیری از قبل در ما وجود دارد و فقط کافی است در صورت وقوع بحران، آن را نشان دهیم. اگر رهبر سازمان هستید، این پیشنهاد ساده‌تری است. مشکل اینجاست که ما قدرت «تفریق» را نادیده گرفته‌ایم. تفریق در روان‌شناسی یعنی حذف کردن یکسری چیزها از زندگی، مثل عادت‌ها یا الگوهای فکری بد به جای اضافه کردن یک مهارت. به‌عنوان مثال، در حوزه نرم‌افزار، اضافه کردن قابلیت‌های جدید در ظاهر یک نوع پیشرفت به نظر می‌رسد؛ اما در اغلب مواقع منجر به پیچیده‌تر شدن محصول می‌شود. گاهی بازگشت به چیزهای اساسی و ابتدایی، بهترین راه‌حل است.

ما در زندگی ذهنیمان به دنبال اطلاعات بیشتر یا استراتژی‌ها و ابزارهایی هستیم که اضطرابمان را کاهش دهیم یا آرام‌تر باشیم یا اعتماد به نفس بیشتری به دست آوریم؛ اما این روش جواب نمی‌دهد؛ چون برگشت‌پذیری به معنای به‌دست آوردن مقدار بیشتر از چیزی نیست.

من طی دهه‌ها فعالیت و تحقیقات از نزدیک، به این نتیجه رسیده‌ام که کاهش «نویزها» و سر و صداهای روانی به ما امکان می‌دهد آن قابلیت‌های برگشت‌پذیری‌ را که با آنها به دنیا آمده‌ایم، تجربه کنیم. منظورم از نویز، باورهای غلط ما درباره زندگی روانی هستند.

۲- آیا برگشت‌پذیری ژنتیکی است

اغلب آدم‌ها تصور می‌کنند که برگشت‌پذیری هم مثل چشم آبی یا موی فر در دی‌ان‌ای ما وجود دارد. اگر این باور درست باشد، به این معناست که پتانسیل شما برای شکوفایی از پیش تعیین شده یا محدود است. اما سازگاری یا خردمندی یا خلاقیت، در تار و پود زندگی تنیده شده است. هیچ ژنی مربوط به برگشت‌پذیری وجود ندارد. ضریب شجاعت نیز وجود ندارد. حتی این ایده که فلان آدم، ذاتا برگشت‌پذیر است نیز درست نیست؛ چون برگشت‌پذیری یک قابلیت جهانی و معنوی در تمام طبیعت است، نه یک ویژگی انسانی و فردی و مختص یک عده معدودی آدم خوش‌شانس.

درست است که ما ژن‌ها را به ارث می‌بریم، اما نحوه بروز آنها را به ارث نمی‌بریم. این بخش را چه چیزی تعیین می‌کند؟ نحوه استفاده ما از ذهن. باورهای ما درباره اینکه «واقعیت چیست»، درک لحظه به لحظه ما را شکل می‌دهد و همین درک است که احساس و عمل ما را هم شکل می‌دهد.

حتما برایتان پیش آمده است که از عملکرد خوب خود در مدیریت یک بحران، شگفت‌زده شده باشید یا حتما کسی را دیده‌اید که بر چالش‌های عظیمی غلبه کرده است، با اینکه تمام شواهد و احتمالات علیه او بوده‌اند. درست مثل «آفتاب پشت ابر»، ظرفیت ما برای رشد و شکوفایی، همیشه در درون ما وجود دارد، حتی وقتی حس می‌کنیم هیچ چیزی برایمان باقی نمانده است.

۳-  باید احساسات خود را پنهان کنید

به ما گفته و آموخته شده است که برگشت‌پذیری یعنی مدیریت و پنهان کردن احساسات و نشان ندادن آسیب‌پذیری. این ریشه در یک باور قدیمی و منسوخ دارد که می‌گوید بروز احساسات، نشان‌دهنده ضعف است؛ اما قدرتمندترین شکل‌های بروز شجاعت، شامل صداقت و بی‌پرده بودن هستند.

به زمان‌هایی فکر کنید که احساستان را با وجود اینکه سختتان بود، ابراز کردید و نه تنها به نفعتان تمام شد، بلکه یک جورهایی، شرایط را برایتان متحول کرد.

تمایل به «بزک کردن» شرایط دردناک با خوش‌بینی بی‌اساس، ما را از صداقت و مواجهه با حقایق سخت بازمی‌دارد. عبارت «مثبت‌اندیشی سمی» به گوشتان خورده؟ این یک استراتژی برای ایجاد امنیت است. مثلا گاهی سعی می‌کنیم حال دیگران را بهتر کنیم تا با غم و ناراحتی و عصبانیتشان، بیشتر احساس راحتی کنیم. اما با این کار، ممکن است از افکار و احساساتشان را نادیده بگیریم و بر انگیزه، بازدهی و ارتباطاتشان، تاثیر بگذاریم.

برگشت‌پذیری «رادیکال» یعنی با جسارت با حقیقت روبه‌رو شویم، نه اینکه خودمان را گول بزنیم و در ادامه مسیر، درد و رنج بیشتری برای خودمان ایجاد کنیم. ما می‌توانیم با حقیقت مواجه شویم و از پس آن بربیاییم. وقتی واقعیت یک موقعیت را درک می‌کنیم، هرچقدر سخت هم که به نظر برسد، مجهزتر و توانمندتر می‌شویم تا به‌طور موثر به آن پاسخ دهیم.

لازم نیست احساسات را درست کنید (مثل درست کردن یک شرایط بد) یا از آنها بترسید. این احساسات هستند که از ما یک انسان می‌سازند. احساس‌های ما، مثل تلنگری هستند که به وجدان ما می‌خورند و باعث می‌شوند بگوییم «متاسفم». وقتی شخصی را در رنج می‌بینیم، این احساسات هستند که به قلبمان فشار می‌آورند. پس به جای پس زدن آنها، به جای دور کردنشان، بهتر است درک کردنشان را یاد بگیریم، به آنها احترام بگذاریم و با آنها به چشم یک موهبت رفتار کنیم. مهم‌تر از همه، حسی که در یک لحظه دارید، هیچ ربطی به میزان برگشت‌پذیری و قابلیت‌هایتان ندارد.

 ۴- دانش مساوی است با برگشت‌پذیری

وقتی دانش و یقین را با برگشت‌پذیری یکی می‌دانیم، باعث می‌شود از خودمان بیش از حد توقع داشته باشیم و سعی کنیم همه چیز را درک و مدیریت کنیم؛ چون فکر می‌کنیم این کار، باعث کاهش ناامنی‌هایمان خواهد شد و این جست‌وجوی بی‌پایان، باعث فرسودگیمان می‌شود. حتما برایتان پیش آمده است که سعی کنید برای تک‌تک سناریوهای محتمل برنامه بریزید تا حس کنید همه چیز تحت کنترلتان است و کاملا مجهزید.

ما نمی‌توانیم پیش‌بینی کنیم که یک لحظه بعد، چه احساساتی پیش خواهند آمد یا چه فکرهایی به ذهنمان خواهد رسید. ما فقط می‌توانیم در همین لحظه، به چیزی فکر کنیم یا چیزی را حس کنیم و تنها به همین بخش از ماجرا می‌توانیم اتکا کنیم. اذعان به ندانستن بعضی چیزها، اینکه «چقدر نمی‌دانیم و چقدر نمی‌توانیم بدانیم»، در کنجکاوی و پرسشگری را روی ما باز می‌کند. به این ترتیب، در تفکر خود انعطاف‌پذیرتر می‌شویم و همین، احتمالات جدیدتری برایمان ایجاد می‌کند. وقتی از تلاش برای حدس یا پیش‌بینی تک تک لحظه‌ها دست برمی‌داریم، صداها یا همان نویزهای غیر ضروری از ذهنمان پاک می‌شوند. وقتی صداهای اضافه خاموش می‌شوند، حالا می‌توانید بشنوید و بدون وابستگی به افکارتان پاسخ دهید؛ با علم به اینکه افکار جدید در هر لحظه می‌توانند پدیدار شوند. این ارتباط ما با دیگران را عمیق‌تر می‌کند و فضا را برای چیزهایی که درباره‌شان فکر نکردیم باز می‌کند. برگشت‌پذیری، دانستن همه چیز یا داشتن همه جواب‌ها نیست؛ چون امکانش وجود ندارد. برگشت‌پذیری یعنی پرسیدن سوال‌های درست و پذیرش و استفاده از بینش‌هایی که همیشه به آنها دسترسی داریم.

۵- مشکل، یک مسیر خطی دارد

وقتی با شرایط سخت یا خطرناک مواجه می‌شویم، معمولا این‌طور تصور می‌شود که استرس یا حتی افسردگی اجتناب‌ناپذیر است. اما صدها مطالعه و تحقیقات درباره نحوه واکنش مردم به شرایط سخت انجام شده است که نشان می‌دهند «اتفاقات نمی‌توانند مستقیما وضعیت احساسی ما را تعیین یا آن را به ما دیکته کنند.»

اتفاقا این ادراکات ما هستند که دائما نحوه تجربه ما از زندگی را شکل می‌دهند. وقتی غم عمیق از دست دادن را متحمل می‌شویم، معمولا این‌طور تصور می‌شود که یکسری احساسات مشخص را تجربه می‌کنیم. باور نادرست این است که غم و عزاداری، باید همیشه به یک شکل باشد و قرار است به یک شکل، جواب دهد. این باورها و مدل‌ها را ما خودمان ساخته‌ایم. شاید کمک‌کننده باشند، اما لزوما درست نیستند.

چند بار برایتان پیش آمده که با برگشت به یک تجربه گذشته، معنا و هدف جدیدی پیدا کنید؟ چند بار پیش آمده که سختی یا مشکلی به یادگیری، رشد و تغییر مثبت در زندگی‌تان منجر شده است؟

 ۶- زندگی به شما تحمیل می‌شود

ما معمولا حس می‌کنیم که تحت تاثیر زندگی هستیم یا آسیب‌های گذشته و احتمالات آینده، ما و حس زمان حال ما را تعیین می‌کنند. این حس عاملیت ما را تضعیف می‌کند و آرامشمان را از بین می‌برد. بچه‌هایی که در خانه با آزار و اذیت مواجهند، محکوم به شکست یا ناتوان در شکوفایی نیستند. بسیاری از ما اتفاقات ویرانگر را تجربه کرده‌ایم. سپس از آنها عبور می‌کنیم و دوباره لذت و شکوفایی را تجربه می‌کنیم.

ما قربانیان منفعل زندگی نیستیم. ما خلق‌کنندگان و راویانی فعال هستیم که زندگی خود را از درون به بیرون، شکل می‌دهیم. از ذهنمان برای خلق جهانی که می‌خواهیم در آن زندگی کنیم، استفاده می‌کنیم؛ چه در محل کار و چه خانه یا جامعه.

برگشت‌پذیری، پنهان کردن احساسات یا خوش‌بینی اجباری یا رویاپردازی نیست. چیزی نیست که بسازید یا تمرین کنید. اجتناب یا انکار یا اصلاح احساسات نیست، یک دستاورد فردی نیست. برگشت‌پذیری، یک کلیت از پیش موجود بدون قید و شرط و شکست‌ناپذیر است و ماهیت واقعی شماست.

بدون دیدگاه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *